دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

۱۰۳۶ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

۱۰
اسفند

هر کس شغلی و هر شغل لوازمی دارد. یکی راننده است که بیش‌تر عمرش را در جادّه‌ها به سر می‌برد و نمی‌تواند مانند افراد دیگر، هر شب به منزل بیاید.

یکی پاسبان است که برخی شب‌ها یا همه شب‌ها باید پاسداری کند.

یکی پزشک است و کم‌تر وقت‌فراغت دارد تا با خانواده‌اش باشد یا به تفریح برود.

یکی استاد یا دانشمند و اهل‌مطالعه است و ناچار است شب‌ها مطالعه کند.

یکی شغلش ایجاب می‌کند که همواره در سفر باشد.

  • عبدی
۱۰
اسفند

  • عبدی
۰۶
اسفند

  • عبدی
۰۶
اسفند

  • عبدی
۰۵
اسفند

  • عبدی
۰۵
اسفند

  • عبدی
۰۵
اسفند

  • عبدی
۰۵
اسفند

به مامانم میگم عروسی پسر خاله کراوات بزنم یا پاپیون؟

برگشته میگه:

زنگوله بنداز، موقع برگشت دیگه گمت نکنیم دنبالتم نگردیم !!!!

  • عبدی
۰۵
اسفند

لوح یافته شده در کشتی نوح

ای خدای من! ای مددکار من!

به لطف و مرحمت خود به طفیل ذوات مقدس محمد، ایلیا، شبر، شبیر و فاطمه، دست مرا بگیر. . .

این نام ها به زبان سامانی آمده و به زبان عربی نام پنج تن است

در ژوئیه 1951 م. گروهی از دانشمندان معدن شناسی روسی برای معدن یابی، مشغول زمین کاوی بودند که ناگهان به تخته چوبهایی پوسیده برخوردند و پس از کاوش بیشتر معلوم شد که آنجا چوبهای بسیاری درزمین وجود داشته که گذشت زمان آنها را کهنه و پوسیده ساخته است و از علائمی دریافتند که باید این چوبها غیر عادی و مشتمل بر راز نهفته ای باشند.

  • عبدی
۰۲
اسفند

خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی

چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی

چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی

بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی

شب و روز در خیالم و ندانمت کجایی

تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم

که جفا کنم و لیکن تو نه لایق جفایی

چه کنم اگر تحمل نکنند زیر دستان

تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی

  • عبدی
۰۲
اسفند

زندگی زیباست چشمی باز کن          گردشی در کوچه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست      عینک بدبینی خود را شکست

علت عاشق ز علتها جداست           عشق اسطرلاب اسرار خداست

من میان جسمها جان دیده ام           درد را افکنده درمان دیده ام

دیده ام بر شاخه احساسها            میتپد دل در شمیم یاسها

زندگی موسیقی گنجشکهاست       زندگی باغ تماشای خداست

گر تو را نور یقین پیدا شود             میتواند زشت هم زیبا شود

حال من در شهر احساسم گم است    حال من عشق تمام مردم است

زندگی یعنی همین  پروازها             صبحها، لبخندها، آوازها

ای خطوط چهره ات قرآن من             ای تو جان جان جان جان من

با تو اشعارم پر از تو میشود           مثنوی هایم همه نو میشود

حرفهایم مرده را جان میدهد        واژه هایم بوی باران میدهد

  • عبدی
۰۲
اسفند

Sweet heart I miss

the whisper of your voice

the warmth of your touch

and all the wonderful times

that we share together

.

I am missing you every moment

  • عبدی
۰۲
اسفند

همیشه به خودت٬ تنها به خودت اطمینان داشته باش

و در هنگام مشکلات به آسمان نگاه کن.

چرا که معمولا"...

اطرافت خالی از دوستانی می شود

که تا دیروز به پای رفاقت جان می دادند...

  • عبدی
۰۲
اسفند

  • عبدی
۰۲
اسفند

  • عبدی