هیچکس قفل بدون کلید نمیسازد
بنابراین خدا مشکلات را بدون راه حل قرار نداده
پس با مشکلات خود ، با اعتماد به نفس بالا برخورد کنید . . .
هیچکس قفل بدون کلید نمیسازد
بنابراین خدا مشکلات را بدون راه حل قرار نداده
پس با مشکلات خود ، با اعتماد به نفس بالا برخورد کنید . . .
تو ...
ساعت دوازده شب
سی و یک شهریوری
و من
عقربه ای که تا می خواهد به تو برسد
به عقب می کشندش ...!
شاد باش . . .
نه یک روز, هزاران روز . . .
بگذار آواز شاد بودنت چنان در شهر بپیچد
که روسیاه شوند آنان که بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند.
این دیوانگیست ...
که از همه گلهای رُز تنها بخاطر اینکه خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم
این دیوانگیست ...
که همه رویاهای خود را تنها بخاطر اینکه یکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم ..
این دیوانگیست ...
که امید خود را به همه چیز از دست بدهیم بخاطر اینکه در زندگی با شکست مواجه شده ایم..
این دیوانگیست ...
که از تلاش و کوشش دست بکشیم بخاطر اینکه یکی از کارهایمان بی نتیجه مانده است..
این دیوانگیست ...
که هیچ عشقی را باور نکنیم بخاطر اینکه در یکی از آنها به ما خیانت شده است..
این دیوانگیست ...
که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم ..
به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچار این دیوانگی ها نشویم و به یاد داشته باشیم که همیشه شانس های دیگری هم هستند دوستی های دیگری هم هستند عشق های دیگری هم هستند نیروهای دیگری هم هستند و افق های بهتری هم هستند
"تنها باید قوی و پُر استقامت باشیم و همه روزه در انتظار روزی بهتر و شادتر از روزهای پیش باشیم "!!
همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند
مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند
بنابراین
تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت
مگر اینکه شما اجازه بدهید..
دختر کوچک به مهمان گفت: میخوای عروسکهامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد: بله.
دخترک دوید و همه عروسکهاشو آورد، بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
دربین اونا
یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید: کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
... و پیش خودش فکر کرد: حتما” باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت: اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی
پرسید: این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته باشم
دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،
اونوقت دلش میشکنه ...
امروز هم روزی از روزهای خداست
و من آرامتر از دیروز
و سرمست از تو می نویسم
باز هم مثل همیشه
برای نوشتن تو را بهانه میکنم
چه لذت بخش است از تو نوشتن
و چه زیباست برای تو نوشتن
و من این زیبایی را با تمام دنیا عوض نمی کنم
لحظه های بی تو بودن را با خیال تو سر می کنم
و معتقدم دوری مانع از رسیدن نیست
من هر شب به تو میرسم
هر ساعت
هر دقیقه
هرثانیه
وهر لحظه ای که به تو می اندیشم تو را در کنار خویش
و در وجودم احساس می کنم
و این برای من خود رسیدن است
این فاصله ها فقط بهانه ای است برای
نوشتن نا نوشته هایی که
مجالی می خواهند برای نوشته شدن
می دانی؟
یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند.
ذهنم آشفته،
خواب هایم پریشان،
خنده هایم فتوشاپی ،
درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ !
میزان همدردی ها هم با لایک و کامنت !!!
و تکرار پشت تکرار
وقتی میخوای یه رابطه را به هم بزنی ...
خوب بهم بزن ، اما لگد مالش نکن
بزار برو، اما داغونش نکن،
با احساسش ، فکرش، اعتمادش و غرورش بازی نکن
چون بعد از رفتن تو فقط غمگین نمیشه ،
تا سالها باید با یه ترس لعنتی زندگی کنه
و نتونه دیگه به هیچکس اعتماد کنه
حتی برای یک دوستی ساده
تنهایی بد است
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد