۳۰
دی
دیگه از تمام دیالوگ های عاشقانه خسته شدم …
دلم فقط یه سلام ..
و یه دوستت دارم خشک و خالی ..
از لبانی با صداقت می خواد.
هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،
باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی، و با خاطراتم قدم بزنی!