دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

عبدی جلالوندی
دوستت دارم ... اگر لطف کنی یا نکنی .

مطالب این وبلاگ، مطالبی است که خالصانه و ساده و بی ریا، از اعماق قلبم بیرون می آید .
و امیدوارم که صادقانه، در گوشه ای از دل شما جا بگیرد .
متشکرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

۲۳۱ مطلب با موضوع «اجتماعی :: حرف دل» ثبت شده است

۲۶
ارديبهشت

دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی… 

مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام !

  • عبدی
۲۶
ارديبهشت

تازگیها سرزمینی پیدا کرده ام

خالی از هیاهو

خالی از دغدغه

آرام...

بی دل

آری

بی دل...

تنها هزینه اش همین است

بیا که بی هم

به آنجا برویم...

  • عبدی
۱۶
ارديبهشت

http://i44.tinypic.com/2lmnndt.jpg

به روی برگ زیبای گل سرخ

نهادم با دلی غمگین لبم را

به امیدی که با یاد لب تو

به صبح آرم به شادی یک شبم را

  • عبدی
۱۷
اسفند

به جای شیر، تیر نوش کرده بود اصغرت
و بعد تیر و تیغ و نیزه می‌زدند بر سرت

کنار درک غربتت هزار سال سوختم
چقدر زخم تشنه مانده است روی پیکرت

سر حسین تشنه‌ لب هنوز روی نیزه‌هاست
زمانه! خاک بر سرم، زمانه ! خاک بر سرت

  • عبدی
۱۷
اسفند

  • با تشکر از کسانی که با تنها گذاشتنم ،تنهایی را به من هدیه دادند ، و باعث شدن که خدا را به یاد آورم.
  • با سپاس از کسانی که برای روزگاران سخت به آنها دل سپرده و امید داشتم، اما مرا در روزهای سخت تنها گذاشتند و باعث شدند که فقط  به خدا امید داشته باشم.
  • با امتنان از کسانی که با نشان دادن خصلت های زشتشان،
  • توبه کردن را به من آموختن.
  •  
  • با تشکر از کسانی که با قدر ناشناسی خود، شکر گزاری به درگاه احدیت را به من آموختن.
  • با درود به کسانی که در سخت ترین شرایط پشت مرا خالی کردند و باعث شدند تا من فقط  به خدا توکل نمایم.
  • بارالها،
  • پناه می برم به تو از شر شیطان رانده شده و تمامی شیاطین.
      
  • یا الله یَا رَحْمَنُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّت قَلبی عَلَى دِینِک
  • عبدی
۱۰
اسفند

دیــــــــــــــــر فهمــــــــــیدم

برای عاشـــقی چـــرب زبـــانی کـــافـی اســـت

  • عبدی
۱۰
اسفند

اللّهمّ انّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ...

خدایا به تو پناه برم از اینکه...

.

أذِلَّ أَوْ أُذِلَّ!

کسى را خوار کنم یا اینکه خود خوار گردم!

.

أَوْ أضِلَّ أَوْ أُضِلَّ

کسى را گمراه کنم یا خود گمراه گردم.

.

أَوْ أظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ

ستم کنم یا خود دچار ستم گردم.

.

أَوْ أجْهَلَ أَوْ یُجْهَلَ عَلَیَّ

کسى را نادان گردانم یا دیگرى نادانم نماید.

-

اللَّهُمَّ بِکَ نُمْسِی وَ بِکَ نُصْبِحُ وَ بِکَ نَحْیَا وَ بِکَ نَمُوتُ وَ إِلَیْکَ نَصِیرُ وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ‏ أذِلَ‏ أَوْ أُذِلَّ أَوْ أضِلَّ أَوْ أُضِلَّ أَوْ أظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ أَوْ أجْهَلَ أَوْ یُجْهَلَ عَلَیَّ یَا مُصَرِّفَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِکَ اللَّهُمَّ لَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی وَ هَبْ لِی‏ مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب‏...

من لا یحضره الفقیه، 1/337

 

  • عبدی
۰۲
اسفند

خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی

چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی

چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی

بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی

شب و روز در خیالم و ندانمت کجایی

تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم

که جفا کنم و لیکن تو نه لایق جفایی

چه کنم اگر تحمل نکنند زیر دستان

تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی

  • عبدی
۰۲
اسفند

زندگی زیباست چشمی باز کن          گردشی در کوچه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست      عینک بدبینی خود را شکست

علت عاشق ز علتها جداست           عشق اسطرلاب اسرار خداست

من میان جسمها جان دیده ام           درد را افکنده درمان دیده ام

دیده ام بر شاخه احساسها            میتپد دل در شمیم یاسها

زندگی موسیقی گنجشکهاست       زندگی باغ تماشای خداست

گر تو را نور یقین پیدا شود             میتواند زشت هم زیبا شود

حال من در شهر احساسم گم است    حال من عشق تمام مردم است

زندگی یعنی همین  پروازها             صبحها، لبخندها، آوازها

ای خطوط چهره ات قرآن من             ای تو جان جان جان جان من

با تو اشعارم پر از تو میشود           مثنوی هایم همه نو میشود

حرفهایم مرده را جان میدهد        واژه هایم بوی باران میدهد

  • عبدی
۰۲
اسفند

Sweet heart I miss

the whisper of your voice

the warmth of your touch

and all the wonderful times

that we share together

.

I am missing you every moment

  • عبدی
۰۲
اسفند

همیشه به خودت٬ تنها به خودت اطمینان داشته باش

و در هنگام مشکلات به آسمان نگاه کن.

چرا که معمولا"...

اطرافت خالی از دوستانی می شود

که تا دیروز به پای رفاقت جان می دادند...

  • عبدی
۰۲
اسفند

خدایا . . .!

من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم همانی که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند و چشمهایش را می بندد و می گوید:

(( من این حرفها سرم نمی شود باید دعایم را مستجاب کنی)).

  • عبدی
۰۱
اسفند

دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد                   بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد


کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست            حتی دل دماوند، آتش فشان ندارد       


دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت             رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد


روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید            زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد


بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند                گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد


دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد              نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد


دارا کجای کاری، دزدان سرزمینت               بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد


آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است          اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد


سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی           اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد


کو آن حکیم توسی، شهنامه ای سراید               شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد


هرگز نخواب کوروش، ای مهر آریایی           بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد

  • عبدی
۰۱
اسفند

گاهی گمان نمی کنی ، ولی می شود

گاهی نمی شود، نمی شود که نمی شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

گاهی گدای گدایی و بخت با تو نیست

گاهی تمام شهر گدای تو می شود...

 

دکتر علی شریعتی

  • عبدی
۰۱
اسفند

دو خط موازی زائیده شدند . پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید.

 

آن وقت دو خط موازی چشمشان به هم افتاد . 

و در همان یک نگاه قلبشان تپید . 

و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند .

 

  • عبدی